شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نريسيديم و برفت
بس كه ما فاتحه و حرز يماني خوانديم
وز پيش سورهي اخلاص دميديم و برفت
عشوه دادند كه بر ما گذري خواهي كرد
ديدي آخر كه چنين عشوه خريديم و برفت
شد چمان در چمن حسن لطافت ليكن
در گلستان وصالش نچميديم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاري كرديم
كاي دريغا به وداعش نرسيديم و برفت
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : 29 فروردين 1394
ا 12:23 نويسنده : ᴼ尺乇乙ムム ا